Anarcho-syndicalism
سندیکالیسم آنارشیستی
همانطور که از بخش اول این اصطلاح پیداست، در این جا با روایت آنارشیستی از سندیکالیسم سروکار داریم- اتحادیههای کارگری انقلابی. فکر اصلی بخش دوم این اصطلاح نیز این است که سازمانهایی که کارگران برای دفاع از منافع
نویسنده: جفری استرگارد
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمدمنصور هاشمی
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمدمنصور هاشمی
Anarcho-syndicalism
همانطور که از بخش اول این اصطلاح پیداست، در این جا با روایت آنارشیستی از سندیکالیسم سروکار داریم- اتحادیههای کارگری انقلابی. فکر اصلی بخش دوم این اصطلاح نیز این است که سازمانهایی که کارگران برای دفاع از منافع خود در برابر کارفرمایان تشکیل میدهند باید به ابزاری برای برانداختن سرمایهداری و سپس پیریزی واحدهای اساسی جامعهی سوسیالیستی تبدیل شود. این اتحادیهها از طریق «اقدام مستقیم» که اصولاً به شکل اعتصابهایی است که نقطهی اوج آن اعتصاب اجتماعی عمومی است، کنترل ابزار تولید و سایر کارکردهای اجتماعی ضروری را در دست میگیرند و از سرمایهداران خلع ید میکنند و همهی نهادهای بورژوایی را از میان برمیدارند و «سوسیالیسم راستین طبقهی کارگر» را مستقر میسازند. در جنبش کارگری فرانسه که در آن این اندیشهها در فاصلهی 1895 تا 1914 شیوع گستردهای پیدا کرد، آنارشیستها، و خصوصاً فرنان پلوتیه، پیشگام نشر و ترویج این عقاید بودند. اما در فرانسه نیز، مانند کشورهای دیگری همچون ایتالیا، روسیه، ایالات متحدهی امریکا، بریتانیا، سوئد و آرژانتین، یعنی جاهایی که سیندکالیسم جزو جنبشهای فعال کارگری بود، همهی سیندکالیستها اندیشههای آنارشیستی را قبول نداشتند- اندیشههایی مثل انحلال دولت و سازماندهی کاملاً نامتمرکز بر مبنای «اصل فدرالی». سندیکالیستهای «ناب» جنبش خود را وافی به مقصود میدانستند و آنارشیسم را یکی از چندین ایدئولوژی سیاسی رقیب خود میدیدند و این پرسش را که آیا جامعهی سندیکالیستی به صورت یک واحد سیاسی سازماندهی میشود یا خیر، همچنان مفتوح میگذاشتند. از طرف دیگر، آنارشیستها در قبال سندیکالیستها یکی از سه موضع زیر را اتخاذ کردند: بعضی از آنها اندیشههای سندیکالیستی را بیش از اندازه محدود یا اشتباه قلمداد کردند و بنابراین حاضر به یاری و همکاری با آن نشدند. بعضی هم سندیکالیسم را اساساً ابزاری برای نیل به جامعهی آنارشیستی محسوب و شرکت در این جنبش را تشویق کردند اما پیوسته گوشزد میکردند که آنارشیسم غیر از سندیکالیسم است. و دستهی سوم- سیندکالیستهای آنارشیست- سندیکالیسم را تجلی پختگی و بلوغ آنارشیسم در جامعهی سرمایهداری معاصر میدانستند. در اسپانیا که نیرومندترین سنت آنارشیستی را داشت، سندیکالیسم در قالب کنفدراسیون ملی تراباخو (CNT)، یعنی سازمانی که در 1936 یک میلیون نفر عضو داشت و مبارزان فدراسیون آنارشیستهای ایبریکا (FAI) نفوذ فوقالعادهای در آن داشتند، به نیروی مهمی تبدیل شد. بازهم در اسپانیا، و در منطقهی کاتولونیا بود که سندیکالیستهای آنارشیست در جریان جنگ داخلی، از 1936 تا 1939، توانستند برای مدت کوتاهی نظام «کنترل کارگران بر صنایع» را مستقر سازند.
هنگامی که آتش جنگ در 1914 شعلهور شد و تب ملیگرایی بالا گرفت، گرایشهای سندیکالیستی جنبشهای کارگری در کشورهای غربی، البته به استثنای اسپانیا، رو به ضعف و فتور رفت. این ضعف و فتور هنگامی جدیتر شد که در 1917 بلشویکها در روسیه با موفقیت به قدرت رسیدند و بسیاری از سندیکالیستها از عقیده به انقلاب با مرکزیت اتحادیههای کارگری دست شستند و مدل لنینیستی و تأکید بر نقش «پیشرو» احزاب کمونیستی را پذیرفتند. آن دسته از اتحادیهها و گروههای سندیکالیستی که از دنبال کردن مسیر کمونیستها سرپیچیدند، در 1922 انجمن بینالمللی کارگران را تشکیل دادند، که CNT اسپانیا تا سال 1939 بزرگترین بخش ملی آن بود. این انجمنِ مرکب از 14 بخش ملی (از جمله CNT احیاشدهای که البته ضعیف و دچار انشعاب شده بود) تا دههی 1990 همچنان ابزار پیشبرد افکار آنارشیستی- سندیکالیستی بود، اما اکنون که جنبشهای کارگری سراپا اصلاحطلب شدهاند، این انجمن نیز به حاشیه رانده شده است.
منبع مقاله:
آوتویت، ویلیام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، مترجم: حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول.
/م
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}